۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دل نوشته های عاشقانه» ثبت شده است

سمبوسه

سمبوسه ی داغ کنار خیابان
سس قرمزِ بیرون زده از گوشه ی لب هایش
نگاه
نکاه
_لبم سُسی شده؟
_اره
_پاکش کن برام
_بیار جلو لبتو
_نه...با دستمال نه...سم بوسه! میفهمی؟..سم بوسه!
بوسه ی گرم در پیاده رو سرد
صدای مامور
بی توجهی ما
نزدیک آمدن مامور
نگاه زیر چشمی به مامور اما ناتوان از جدا شدن
جدامان کرد
به زور
_سوار شید باید بریم کلانتری
با لهجه حرف میزد
خندید
از خنده اش خنده ام گرفت
نگاه های سربازهای خسته در حیاط کلانتری
چشمک دژبان وصدایِ ارامش
_نترس یه تعهد میگیرن ولتون میکنن
ترسیده بود
استرس داشت
مامور دیگر با شکمی گنده و دمپایی لا انگشتی
_چه نسبتی دارید با هم؟
نگاهم کرد
انگار سوال او هم بود
_همه چیزمه
_تو شناسنامت زده همه چیزته؟
_شناسناممه!
_چی؟
_هویتمه
_که هویتته؟
_نباشه نیستم
با نگاه خیره بعد از من تکرار کرد
_نباشه نیستم
عصبانیت مامور
_تست الکل بگیرید
_تست الکل چیه؟
_تو حالت خوش نیست...مستی
_اره مستم...از من نه...از چشمای اون خانوم باید تست الکل بگیرید!
_خانوم پاشو زنگ بزن خانوادت بیان
ترسیده بود
آب دهانش را به سختی قورت میداد
_ببخشید توروخدا
گریه اش گرفت
دستش را مقابل صورتش گرفت و زیر گریه زد
نگاهم میکرد و گریه میکرد
چه خبطِ شیرینی
_دستتو بردار از رو صورتت جانم
گریه
_میگم دستتو بردار یه لحظه
دستش را کنار زد
_قربون اون دماغ تپل و سرخ شدت برم که انقد میاد به پفِ زیر چشمات
پیچیدن صدای سیلی در سالن کلانتری
گوشم سوت کشید
من سیلی خوردم او صورتش را گرفت!
_ببرینش بازداشگاه تا تلکیفشون روشن شه
جلو آمد
نگاه
نگاه
_دوسِت دا...
کنار پیاده رو
_آقا..اقا
صدای مامور
_پاشو آقا اینجا نشین...بلند شو
به خودم آمدم
صورتم را گرفتم
گوشم سوت میکشید...
نباشه نیستم...!
نیستی...هستم...
نیستی..هستم؟
.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

برنامه خندوانه

این خندوانه‌ی "صدا و سیما" که یه چیزی تو مایه‌های همون ماه عسله. اونجا قرار بود عنِ گریه رو در بیارن، تا تو یادت بیاد "همیشه یه بدبخت‌تر هم هست"، و به این ترتیب از زندگیت راضی باشی.
اینجا اما قراره به همه چی بخندی تا یادت بره کثافت تا خرخره همه جا رو گرفته و باز هم بدین طریق از زندگیت راضی باشی. *این تماشاگرای بخت برگشته‌ای که پا میشن میرن استودیوی ضبط خندوانه و فکر میکنن چه قدر بهشون خوش میگذره. بعد رامبد میاد و مثِ اُرگ زَنِ مهدِ کودک بهشون دستور میده کِی دست بزنن، کِی نزنن؛ کِی بخندن، کِی نخندن؛ کِی بگوزن، کِی نگوزن.
دیالوگاش هم با ملت مث معرکه گیری عمو قناد تو مراسمِ با نَشاطِ ختنه سرونه.
رامبد: حالتون خوبه؟
-بلهههههههههههه!
رامبد: مسواک زدید؟
-بلههههههههههههه!
رامبد: خوش میگذره؟
-خیلی!!!
رامبد: شومبولی پَپَل؟
-بلههههههههه! *

این جواد رضویانِ لَجّاره که احمدی نژادِ بازیگراست و اصغر پلنگ و قاسم قصاب با دیدنش کف زمین‌ان و خر غلت میزنن از خنده. بعد نهایت خلاقیتش اینه که میاد صدای خر و اسب آبی در میاره و این عر عر کردنا رو به اسم کمدی میکنه تو پاچه عوام الناس. *این سجاد افشاریان که بعضی وقتا فیسبوکش رو وا میکنه و می‌نویسه:
"خواستم‌ات
نخواستی‌ام
رفتی...
حالا من مانده‌ام و دوشی و چند قطره شامپو بچه‌ی ایوان:((((" بعد با این حجم از خزعبلات میاد و وسط دلقک بازیاش میگه: "ببینید عزیزانم! کار اصلی من شامورتی بازی نیست، بلکه شعر نوشتنه"
اینجاس که شاملو اگه زنده بود میگفت:
هیچکس اینگونه به شعر نرید که سجاد افشاریان به استند آپ کمدی نشسته است. *این مهران غفوریانِ لَکّاته‌ی همیشه بالا، که با بهره گیری از مِتُدِ خرس‌های گریزلی و کشتی گیرهای ژاپنی میپره وسط و جهت خندوندنِ مردم از نشون دادنِ دو لپ کونش هم هیچ اَبایی نداره. تقَبَّل الله. *این «کفِ مطالباتی»‌ها که وقتی میگی خندوانه دیگه چه گوزوژعریه؟، میگن:
"از بقیه برنامه‌ها که بهتره! باز میخندیم خوووووووووووووووووووو!"
اینا همونان که فقط میخوان بخندن... به مِنا میخندن، به لامپ میخندن، به لهجه‌ی بقیه میخندن، به فیلمای کشت و کشتار داعش میخندن؛ در حالی که حقیقتاً باید بخورن. *این رامبد جوان که میگه "دانشمندا کشف کردن اگه الکی بخندی، هم قلبت راحتتر کار میکنه، هم وضع مالیت بهتر میشه"، و به این ترتیب میخواد از خنده به عنوان "وازلین" برای مردمی استفاده کنه که 15 میلیون نفر از اونها درست در همین لحظه محتاجِ بسته‌های غذایی‌ان تا از سوء تغذیه به غا نرن.

این خندوانه‌ که بعید نیست همین روزا یکی که یه دستش تو دستگاه پرس قطع شده رو بیارن توش و بعد رامبد جوان با اون خنده‌های تخمیش که از بغضای احسان علیخانی هم تخمی‌تره ازش بپرسه:
-هاهاهاها! جدی دستت قطع شده یا ما رو سر کار گذاشتی؟ هاهاهاها.
-نه واقعن قطعن شده!
-نه بابا؟! چه باحال! چه چت! حالا رو به دوربین چند ثانیه بخند. *این آقا مقداد که همزمان با اختلاس و رانتخواری، با دیدن لبخند بر لبِ مردُمی که تا دسته تلکه‌شون کرده شاد میشه و زیر لب میگه: رضی الله عنکَ یا رامبُد

مثل این که زیاد از ازادی بیان استفاده کردم ولی شما اینو درک کنید که من یک دیوانه نیستم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

نسل ما



هرچى به نسلی که داره با من میاد نگاه میکنم میبینم که ما دقیقا نه سوخته ایم نه نسوخته ما فاکد آپیم ...
نه میتونیم مثل نسل قبل حرف گوش کن باشیم نه مثل نسل بعد آزادی خواه
نه پدران بی منطق قبلی رو داشتیم نه آزاد اندیش های آینده
نه مادران گیر و نگران قبلی رو داشتیم نه مادران اوپن مایند آینده
نه صفا و صمیمیت گذشته رو دیدیم نه سردی و بی اعتنایی آینده رو
و مثال فراوونه .... یه سری انسان گم شده تنهای افسرده دور هم جمع شدیم که لبخند رو صورتامون میماسه ... یه سری دل و جان و چشم و ریه و قلب سوخته که هممون مینالیم ... .
به نظرم بزرگترین مشکل اینه که با اندی بزرگ شدیم امروز پینک فلوید گوش میدیم ....
و شما باور کنید من دیوانه نیستم....
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰