۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نوشته های یک دیوانه» ثبت شده است

نامه ای به خودم

زندگی تو فیلم ها خیلی قشنگه طرف اصلا طرفه گوشی نمیره و زندگیش پر از ماجرهای جالبه اصلا هم حوصلش سر نمیره ولی ما تا گوشی رو زمین میزاریم از بی حوصلگی خون دماغ میشیم و میگم خب عادت میکنم میریم طرف تلویزیون صد تا شبکه رو اینور اونور میکنم جز یه اخونده نود ساله که داره درباره زکات و روزه و نماز حرف میزنه چیزی پیدا نمیکنیم برمیگردیم سر خانه اول سعی میکنیم بخوابیم چشامونو که میبندیم کلی فکر جور واجور از ذهنمون عبور میکنه ...

به اینده فکر میکنی سربازی نرفتی ، کلی از واحد های درسیت مونده ، سرکار هم که نمیری و همه چیز به طرز وحشتناکی تخمی به نظر میاد میخوای بزنی بیرون یکم که دقت میکنی از سگ گرما چشات قرمز میشه سعی میکنی با دوستات تماس بگیری یکم فکر میکنی : اگه زنگ بزنی دوستات شاخ میشن اصلا مگه دوستی هم برات مونده ؟

به دور و برت نگا میکنی چیزی جز تنهایی پیدا نمیکنی ....

میری سمت آینه یه نگاه به اینه میکنی و تازه درک میکنی چقد خسته شدی ریشاتو خیلی وقته نزدی موهات پریشونه و زیر چشات سیاه شده باید سعی کنی از این به بعد کمتر گل بکشی هرکاری که داری میکنی فکر میکنی زیاده رویه ....

دراز میکشی و باز هم تلویزیون رو روشن میکنی یه نگاه به شیکه ها میکنی و ارزو میکنی کاش یه ماهواره داشتی حداقل زن های رقاص شبکه های مختلف رو دید میزدی . بیخیال ترک شبکه های مجازی میشی و بار گوشی رو برمیداری و عکس چندتا بچه پولدار سوسول رو میبینی و حالت از این دنیا بهم میخوره

دلت میخواد کتاب بخونی شاید بهت کمک کنه میزنی بیرون و وارد کتاب فروشی میشی رو هر کتابی دست میزاری زیر 20 تومن قیمتش نیست از کتاب فروشی میزنی بیرون میری تو پیاده رو ها شاید از یک دست فروش یک کتاب ارزان تر بخری ...

نا امید برمیگردی خونه  یه آهنگ بی کلام پلی میکنی به زمین و زمان فحش میدی و رو تختت دراز میکشی دلت میخواد سیگار بکشی و از شانس بدت سیگاری نیستی ...

خونه رو میگردی شاید گل پیدا کنی و دود کنی...

دلت یه دوست و همراه میخواد یه دوست دختر پایه ولی هرکی امده تو زندگیت یه مشکلی داشته تا به درد تو نخور.

اخر خلافت تو زندگی اینه که خودارضایی کردی و البته اینقد از بدی هاش شنیدی که همون خلاف هم کوفتت شده ...

بابای پولدار هم نداشتی حداقل با پولش عشق و حال کنی و البته اونی هم که میگه پول خوشی نمیاره باید بیاد و اینو بخوره

هنوز هم عاشق اهنگ culumcan هستی و وقتی میای خونه پلیش میکنی.

به دوستات که نگا میکنی میبینی تنها کسی که پیشرفت رو در زندگیش حس نکرده تویی همه الان کنار خانواده هاشون تو خوشی و لذت به سر میبرن ولی تو چی ؟ به دور از خانوادت توی تنهایی هر کثافت کاریی که فکرشو کرده باشی رو انجام دادی ...

همه اینارو گفتم نه برای این که تورو از ادامه زندگی نا امیدت من تنها کسی بودم که تو کل زندگیت باهات بودم پای همه کارات وایسادم

منو همیشه کنار خودت حس کن ...و اینو همیشه به یاد داشته باشی که تو یک دیونه نیستی...


از طرف : دوست دار تو "خودت"



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

برنامه خندوانه

این خندوانه‌ی "صدا و سیما" که یه چیزی تو مایه‌های همون ماه عسله. اونجا قرار بود عنِ گریه رو در بیارن، تا تو یادت بیاد "همیشه یه بدبخت‌تر هم هست"، و به این ترتیب از زندگیت راضی باشی.
اینجا اما قراره به همه چی بخندی تا یادت بره کثافت تا خرخره همه جا رو گرفته و باز هم بدین طریق از زندگیت راضی باشی. *این تماشاگرای بخت برگشته‌ای که پا میشن میرن استودیوی ضبط خندوانه و فکر میکنن چه قدر بهشون خوش میگذره. بعد رامبد میاد و مثِ اُرگ زَنِ مهدِ کودک بهشون دستور میده کِی دست بزنن، کِی نزنن؛ کِی بخندن، کِی نخندن؛ کِی بگوزن، کِی نگوزن.
دیالوگاش هم با ملت مث معرکه گیری عمو قناد تو مراسمِ با نَشاطِ ختنه سرونه.
رامبد: حالتون خوبه؟
-بلهههههههههههه!
رامبد: مسواک زدید؟
-بلههههههههههههه!
رامبد: خوش میگذره؟
-خیلی!!!
رامبد: شومبولی پَپَل؟
-بلههههههههه! *

این جواد رضویانِ لَجّاره که احمدی نژادِ بازیگراست و اصغر پلنگ و قاسم قصاب با دیدنش کف زمین‌ان و خر غلت میزنن از خنده. بعد نهایت خلاقیتش اینه که میاد صدای خر و اسب آبی در میاره و این عر عر کردنا رو به اسم کمدی میکنه تو پاچه عوام الناس. *این سجاد افشاریان که بعضی وقتا فیسبوکش رو وا میکنه و می‌نویسه:
"خواستم‌ات
نخواستی‌ام
رفتی...
حالا من مانده‌ام و دوشی و چند قطره شامپو بچه‌ی ایوان:((((" بعد با این حجم از خزعبلات میاد و وسط دلقک بازیاش میگه: "ببینید عزیزانم! کار اصلی من شامورتی بازی نیست، بلکه شعر نوشتنه"
اینجاس که شاملو اگه زنده بود میگفت:
هیچکس اینگونه به شعر نرید که سجاد افشاریان به استند آپ کمدی نشسته است. *این مهران غفوریانِ لَکّاته‌ی همیشه بالا، که با بهره گیری از مِتُدِ خرس‌های گریزلی و کشتی گیرهای ژاپنی میپره وسط و جهت خندوندنِ مردم از نشون دادنِ دو لپ کونش هم هیچ اَبایی نداره. تقَبَّل الله. *این «کفِ مطالباتی»‌ها که وقتی میگی خندوانه دیگه چه گوزوژعریه؟، میگن:
"از بقیه برنامه‌ها که بهتره! باز میخندیم خوووووووووووووووووووو!"
اینا همونان که فقط میخوان بخندن... به مِنا میخندن، به لامپ میخندن، به لهجه‌ی بقیه میخندن، به فیلمای کشت و کشتار داعش میخندن؛ در حالی که حقیقتاً باید بخورن. *این رامبد جوان که میگه "دانشمندا کشف کردن اگه الکی بخندی، هم قلبت راحتتر کار میکنه، هم وضع مالیت بهتر میشه"، و به این ترتیب میخواد از خنده به عنوان "وازلین" برای مردمی استفاده کنه که 15 میلیون نفر از اونها درست در همین لحظه محتاجِ بسته‌های غذایی‌ان تا از سوء تغذیه به غا نرن.

این خندوانه‌ که بعید نیست همین روزا یکی که یه دستش تو دستگاه پرس قطع شده رو بیارن توش و بعد رامبد جوان با اون خنده‌های تخمیش که از بغضای احسان علیخانی هم تخمی‌تره ازش بپرسه:
-هاهاهاها! جدی دستت قطع شده یا ما رو سر کار گذاشتی؟ هاهاهاها.
-نه واقعن قطعن شده!
-نه بابا؟! چه باحال! چه چت! حالا رو به دوربین چند ثانیه بخند. *این آقا مقداد که همزمان با اختلاس و رانتخواری، با دیدن لبخند بر لبِ مردُمی که تا دسته تلکه‌شون کرده شاد میشه و زیر لب میگه: رضی الله عنکَ یا رامبُد

مثل این که زیاد از ازادی بیان استفاده کردم ولی شما اینو درک کنید که من یک دیوانه نیستم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

نسل ما



هرچى به نسلی که داره با من میاد نگاه میکنم میبینم که ما دقیقا نه سوخته ایم نه نسوخته ما فاکد آپیم ...
نه میتونیم مثل نسل قبل حرف گوش کن باشیم نه مثل نسل بعد آزادی خواه
نه پدران بی منطق قبلی رو داشتیم نه آزاد اندیش های آینده
نه مادران گیر و نگران قبلی رو داشتیم نه مادران اوپن مایند آینده
نه صفا و صمیمیت گذشته رو دیدیم نه سردی و بی اعتنایی آینده رو
و مثال فراوونه .... یه سری انسان گم شده تنهای افسرده دور هم جمع شدیم که لبخند رو صورتامون میماسه ... یه سری دل و جان و چشم و ریه و قلب سوخته که هممون مینالیم ... .
به نظرم بزرگترین مشکل اینه که با اندی بزرگ شدیم امروز پینک فلوید گوش میدیم ....
و شما باور کنید من دیوانه نیستم....
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰